نذار بیشتر از این به نبودنت عادت کنم...

چیزی به دیدار ما نمانده است..

شوقی کودکانه تمام وجود مرا پر کرده است..

وسوسه بوسیدنت،برای هزارمین بار..

گم شدن در چشمان مهربانت..

و سینه ای پر از حرف های نگفته....



           



 √ تمام دلخوشی این روز های من شخم زدن خاطرات و عشق بازی با آنهاست...

    مثل همین نوشته های عاشقانه که برایم میخواندی..

    مثل همان شب هایی که ساعت ها برایم از عشق میگفتی و من مثل کودکی در

آغوش خیالیت به خواب میرفتم..

    مثل همان کوچه ای که شاهد تمام قول و قرار های ما بود..

    مثل همان روز های نوجوانی ام که مرا طفل دیوانه ی خود صدا میزدی..

    من.. تمام این خاطرات را به خاطر خواهم سپرد..

    من.. تمام این روز ها را با خیالت سپری خواهم کرد.. باخیال بودنت و آرزوی دیداری که شاید برای همیشه از دست داده باشم..

    بعد از تو، هر روز از همان کوچه عبور خواهم کرد..

    تا یادم نرود عهدی را که در آن پاییز بارانی با هم بسته بودیم... 

    تا یادم نرود در آغوش تو بود که عشق را.. بیقراری لحظه دیدار را آموختم..

    تا یادم نرود... روزی تمام هستی ام بوده ای...


زوج بلند پرواز :دی

+ میگه.. تو به رشته تحصیلیت علاقه داری؟


_ میگم.. خب حس من به معماری درست مثل حسیه که تو به موسیقی و سازت داری...

البته.. کار ما یه جورایی هم شبیه به همه..


+ چطور؟


_ خب من کارم یه جور برآورده کردن آرامش جسمی آدم هاست..

من خونه ای طراحی میکنم واسه آرامش جسم.. تو خونه ای میسازی واسه آرامش روح..

من معمار بنا هستم و تو معمار روح..


+ پس کار ما یه جورایی مکمل همه.. چون واسه زندگی ایده آل هم باید روح در آرامش باشه هم جسم..! نبود هر کدوممون یه لطمه بزرگ به نسل بشریته..!!


_ و با بودن ما کنار هم دنیا دیگه هیچی کم نخواهد داشت... :)




√ خودم میدونم اعتماد به نفسمون در هیچ حلقی جا نمیشه.. :)))


این که یه نفر رو داشته باشی که تو مسیر زندگی هم فکر وهم راهت باشه، یه حس

فوق الاده است.. :)


ارتباط معماری و موسیقی: اینجا و   اینجا  :)