-
من عاشق معماری ام :دی
1 اسفند 1391 18:18
بعد آدم اون همه سختی رو تحمل کنه.. موقع تحویل پروژه ها شب تا صب نخوابه.. شب های قبل امتحان تا ساعت 4-5 صب بیدار بمونه پای پروژه ها.. و در مواردی انقدر حجم کارا زیاد باشه که به گریه کردن بیوفته..!! اونوقت یه نفر آدم به اصطلاح تحصیل کرده بیا با یه خنده مسخره بگه: معماریم خوبیه هاا.. بیشتر دخترا میرن ولی.. فقط خط خطی...
-
نذار بیشتر از این به نبودنت عادت کنم...
25 بهمن 1391 16:50
چیزی به دیدار ما نمانده است.. شوقی کودکانه تمام وجود مرا پر کرده است.. وسوسه بوسیدنت،برای هزارمین بار.. گم شدن در چشمان مهربانت.. و سینه ای پر از حرف های نگفته.... √ تمام دلخوشی این روز های من شخم زدن خاطرات و عشق بازی با آنهاست... مثل همین نوشته های عاشقانه که برایم میخواندی.. مثل همان شب هایی که ساعت ها برایم از عشق...
-
زوج بلند پرواز :دی
19 بهمن 1391 14:42
+ میگه.. تو به رشته تحصیلیت علاقه داری؟ _ میگم.. خب حس من به معماری درست مثل حسیه که تو به موسیقی و سازت داری... البته.. کار ما یه جورایی هم شبیه به همه.. + چطور؟ _ خب من کارم یه جور برآورده کردن آرامش جسمی آدم هاست.. من خونه ای طراحی میکنم واسه آرامش جسم.. تو خونه ای میسازی واسه آرامش روح.. من معمار بنا هستم و تو...
-
این نیز بگذرد
17 بهمن 1391 15:23
چایت را بنوش.. نگران فردا نباش.. از گندم زار من و تو.. مشتی کاه میماند برای باد ها...! √ سخته یه عالمه حرف داشته باشی.. ولی هیچ محرمی واسه حرفات پیدانکنی و مدام پشت این مینیمال ها و شعر ها قایم بشی و وانمود کنی حالت خوبه.. :) √ این روزا تو برزخی قرار گرفتم که احساس میکنم رهایی ازش غیر ممکنه.. √ اما به قول یه دوست.. چو...
-
سکوت که میکنی..
10 بهمن 1391 18:00
سکوت که میکنی.. وزن جهان را تنها به دوش میکشم..! و کم که می آورم زمین آنقدر کند میچرخد که تو توی تقویم می ماسی..! و من آونگ میمانم بین حقیقت تو و افسانه ای که از تو در سر دارم...!! مهدیه لطیفی
-
دعا نوشت :دی
8 بهمن 1391 16:06
اخه کدوم آدم عاقلی زبان و ریاضی و فیزیک محاسباتی رو 20 میشه..! اونوقت اخلاق و وصایای امام که امتحانش تستیِ 15-16 میگیره.. با همین دوتا درس معدلم کلی میاد پایین.. +واسم دعا کنید معدلم زیر 19 نشه..
-
ممنون که هستین :)
7 بهمن 1391 16:01
بعضی بودن ها هست که هیچ چیزی جای اونهارو نمیگیره.. لحظه های خوبی تو زندگی هست که شاید خیلی زود از کنارشون رد میشیم و با ناراحتی های بیخودی خرابشون میکنیم.. کسایی هستن که با بودنشون میشه معنی زندگی رو فهمید.. مثل بودن بعضی دوستای خوب.. مثل داشتن دوستی که بعد از 8 سال،با وجود این که از یه جایی به بعد راهمون از هم جدا...
-
هماهنگم کن...!
1 بهمن 1391 21:53
سیاه سیاهم... با زرد هماهنگم کن استاد.. گاهی سیاهی یک کلاغ.. کنتراست یک صفحه را نگه میدارد..!!
-
فانتزی هایی که درد دارد
27 دی 1391 19:16
یک جایی خواندم که یکی نوشته بود دلش یک تصادف جدی می خواهد.. یاد خودم افتادم که این شده بود یکی از آرزو هایم.. تصادف،در یک روز سرد زمستانی.. آن هم درست، در خیابانی که کافه ی کوچک خاطراتمان در آن است..!! آن هم وقتی که برای دیدن تو به آنجا می آمدم..!! آن هم درست وقتی که تو! آن سوی خیابان منتظر منی.. راننده ای بی احتیاط...
-
بهانه
24 دی 1391 14:47
گاهی وقتها خندیدن کار سختی می شود گاهی انقدر نمی خندی که برای خندیدن دنبال بهانه میگردی. گاهی آنقدر بهانه داری که به صدای یک بچه گربه در یک شب بارانی هم می خندی گاهی هم مجبور می شوی بند کفش هایت را به هم گره بزنی و آن ها را از سیم های برق سر کوچه تان آویزان کنی... تا بهانه ی خندیدنت را خودت به وجود بیاوری. گاهی به تاب...
-
بی بی فیس :ی
23 دی 1391 18:30
یکی از معدود مشکلات من تو فصل امتحانا اینه که تا جزوه دستم میگیرم که مثلا درس بخونم.. یاد تموم کارای کرده و نکرده و.. جاهای رفته و نرفته ام میفتم.. حتی بعضی وقتا چشم انداز 20 ساله زندگیمو تو ذهنم ترسیم میکنم.. اون وقت از مهم ترین این کارا.. کلاس هاییه که هیچ وقت همت نکردم برم.. مثل رفتن به آموزشگاه رانندگی و گرفتن این...
-
پست اول
23 دی 1391 14:15
اهم اهم.. خب این پست اول من تو این وبلاگ و همچنین تو فضای بلاگ اسکی هست.. الانم یکم گیج شدم.. اخه اینجا یکم سخته وب نویسی اونم واسه ادم تنبلی مثل من.. خب الان فهمیدین که من تنبلم یه تنبل سرخوش که با این که فردا یه امتحان 3واحدی داره کرم وبلاگ زدن افتاده به جونش و تاخواستش رو عملی نکنه راحت نمیشه.. یه دختر 19 ساله با...